نگاشته شده به زبانِ پارسی
خوراکِ روان
در می زَنَند.
آن را می گُشایَم.
با یک ناآشنا روبرو می شوم.
در همان دَم، از خود، و سپس از او، می پرسم که
کیست؟ فرستادۀ چه کسی است؟ و به چه کار آمده است؟
هنگامی که می بینم برایم خوراک ی به ارمغان آورده است، پرسش های بیشتری به اندیشه ام پای می نَهَند:
آن خوراک چیست و تا چه اندازه دلپذیر و گواراست؟
آیا با سِرِشتِ من سازگار است و به تندرستی ام آسیبی نمی رسانَد؟
آورنده اش از چه راه آن را فراهم نموده؟
با چه پولی آن را خریده؟
و....
نگاشته شده به زبانِ پارسی
بوستانِ زندگی
اگر اندوهگین و خسته اید، سَری به بوستانِ شهر بزنید و اندکی از روزِتان را همبازیِ کودکان شَوید، و در هیاهویِ شادی و جُنب و جوش شان، اندوه را از دل و خستگی را از تن بِرانید و به فراموشی بِسپارید. در میانِ آنان تاب بُخورید، بَر سُرسُره سوار شوید، رویِ سبزه ها بغلتید، به دنبالشان بِدَوید و فریادِ شادمانی سَر دَهید.
و تو اِی دوستِ من،....
نگاشته شده به زبانِ پارسی
واژۀ اَهریمَنی
می گفت زن و فرزندِ درگذشتۀ خود را در خواب دیده است و به آرامِستانِ شهر می رود تا، در آرامگاهِ شان، با آن ها دیداری تازه کند.
پیشنهاد کرد من هم، گاهی، سَری به آن جا بِزَنَم.
گفتم:
- می دانید که من، این جا، دور از خانه و خانواده، سربازی ام را می گُذَرانَم و در گورستانِ این شهر کسی را ندارم که چَشم به راهَم باشد.
سری تکان داد و گفت:....
نگاشته شده به زبانِ پارسی
زندگیِ کودکانه
راهِ رسیدن به خوشبختیِ راستین
هر آن کس که موشِکافانِه به رفتارِ خُردسالان بِنگَرَد، در ایشان دو ویژگی می بیند:
کنجکاو اند و شیفتۀ بازی
و این هر دو، ریشه در یک گرایشِ سرشتیِ ژرف دارند، گرایشی که در هر آن باشَنده ای که پیرامونمان می بینیم آشکار است:
کوشش برای پایدار ماندن در هستی.
کنجکاویِ کودکان گرایشِ درونی آن ها به یادگیری است: کاری که اندیشه شان را آمادۀ زندگی می کند،
و....
نگاشته شده به زبانِ پارسی
نازنینْ آموزگارانِ کوچک
آن گاه که فرزانگانِ اندیشمند سخن از رودِ زندگی به میان می آوَرَند، در چشمِ ایشان ما به سانِ ماهیانی نیستیم که درونِ آن رود زندگی می کنیم، بلکه رود نمادی از همین زندگیِ ماست، و پاکیزگی یا ناپاکیِ آبِ آن، نه پالودگی یا آلودگیِ زیستگاه مان، بلکه پاکی یا پلیدیِ شیوۀ زیستنِ ما را نشان می دهد.
در هر زمانه، زندگی در هر خانه، باریکه آبی، درهرکوی و برزن، جویباری، و در هر شهر، آبراهه ای از رودِ پهناورِ اَستَن و زیستنِ ما ست.
و اینک در این روزگار، این بخش ها در بدنۀ رود، چنان با هم آمیخته شده اند، که
از یک سو،....
نگاشته شده به زبانِ پارسی
چَرخِه گُشای
گاهی در زندگی سخت گرفتار می شویم. دشواری ها ی گوناگون از هر سو ما را در میان می گیرند، و در نخستین نگاه، رهایی از چَنبَرِۀ آن ها را ناشُدَنی می یابیم چون به سانِ چَرخِه هایی ناگشودنی اند.
آشناترینِ آن ها چرخۀ کورِ تنگدستی است.
اگر یک انسانِ تهیدست، بر آن شود که کاری ساده راه بیاندازد تا با درآمدِ آن......
پاک و پایَنده
کوشش برای پایدارماندن در هستی یکی از آشکارترین ویژگی هایِ نهادینِ جانداران، از جُمله آدمیان است.
اما، برخی کسان، ممکن است در اثرِ آگاهی به جایی رِسَنْد که به خاطرِ باورها، ارزش ها، و آرمان های بَرین، دیگر نخواهند که، به هر صورت و به هر قیمت، به تَداوُمِ زندگیِ خود بیندیشند و به جایِ آن خواهانِ زندگانی - یعنی زندگی با اهدافِ برترِ انسانی - باشند.
****
بیشترِ فرزانگانی که دربارۀ چیستیِ زندگی اندیشیده اند آن را، به درستی، به سانِ یک رود یافته اند؛
چون از یک سو،
آب و حیات پیوندی ناگسستنی دارند
و از سوی دیگر،
رود و زندگی بسی هَمانندِ یکدیگرند؛ هر دو همواره در حالِ رفتن و دگرگون شدن اند.
دریغا که آب هایِ زُلال و آرامِ رودِ زندگیِ ما در اثرِ بیدادگریِ ستمگران، تَکاپوی آزمندان، درگیریِ زیاده خواهان، و کینه ورزیِ سبقت جویان به تُند آبِ پرخروش و گل آلودی بَدَل گشته که ما را گرفتارِ رنج هایِ بی شمار ساخته است.
دردا که این خُروش و آلایِش به زندگیِ مادی و معیشتی ما محدود نمانده، بلکه...
نگاشته شده به زبان پارسی
خود بیازمای
دوستان بر من و نوشته های پیشین ام خُردِه گرفته و پرسیده اند:
آیا درست است که در هنگامۀ کنونی که همگان در گردابِ گرفتاری ها دست و پا می زنند و نیرومندترین اندیشه ها درگشودنِ بند از پایِ گرفتاران و یافتنِ درمان برای دردهای مردمانِ دردمند فرومانده اند، خواستارِ آن شویم که همچون کبک سر در برف فرو برده و، با روی آوردن به رفتارهایِ کودکانه، دریایِ رنج و اندوه خود را به فراموشی بسپاریم؟
این خُردِه گیری ها مرا نمی رنجانَد، چون نشانگر آن است که شما یارانِ دلسوز و دل سوخته، با باریک بینی گفته هایِ پیشین مرا بررسی نموده و در راه شناختِ کاستی های آن، خود را به سختی افکنده اید. پس چرا از شما بِرَنجَم؟ از ژرفایِ دل سپاسگزارتان هم هستم.
باید بگویم....